چه باک اگر نپسندی دگر قرار مرا
تویی که دست قضا داده ای مهار مرا
تویی که بی سر و سامان و عاشقم کردی
و خود به چشم خودت دیدی اضطرار مرا
مرا به ورطه ی طوفان عشق غلتاندی
گرفتی از من ِ مفلوک اختیار مرا
نگاه دوست به دست من است و جبر زمان
گرفته است ز دست من ابتکار مرا
در این تناوب سیر تحول احساس
ببین چه کرده ای با من، ببین بهار مرا...
اگرچه روز و شب و ماه و سال، پی در پی
به انتظار نشستی تو احتضار مرا
فرار میکنم اما نه از تو ای دل ِ سنگ
از این زمان که سرآورده انتظار مرا
خوشا غمی که نشستهست کنج خانه ی دل
خوشا دلی که شکستهست اقتدار مرا
- ۰ نظر
- ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۶