وقتی گلایه و گله دیگر نداشت سود
باید سکوت کرد، نباید زبان گشود
راه دل از غرور بریدن، شکستن است
هرچند این شکست برای تو زود بود
از غیظ چشمها که گره میخورد به هم
در هم تنیده رابطهها مثل تار و پود
اما تو باز غوطهوری در خیال خویش
مانند سنگ کوچک غلتان میان رود
آخر نگفته بودم از اول هزار بار:
"احمق! نکن به کشمکش عاقلان ورود"؟
- ۰ نظر
- ۰۳ تیر ۹۴ ، ۱۵:۴۳