این راز که برملا شد و فاش، تو هم...
در جرم شریک بودی، ای کاش تو هم...
چون من به گناه خویش قائل بودی
از ما که گذشت، منتظر باش تو هم
- ۳ نظر
- ۳۱ فروردين ۹۲ ، ۲۱:۱۲
این راز که برملا شد و فاش، تو هم...
در جرم شریک بودی، ای کاش تو هم...
چون من به گناه خویش قائل بودی
از ما که گذشت، منتظر باش تو هم
در اصل زرد و به ظاهر هزار و یک رنگ است
بهار فصل دورنگیست... فصل نیرنگ است...
بهار بود که تُنگ دلم شکسته شد و
از آن به بعد دلم در بهارها تنگ است
بهار میرسد و در درون من غوغاست
و شورشی که شروعش شروع یک جنگ است
دوباره لشگر عقل و غرور متحدند
ولی سپاه غم و عشق ناهماهنگ است
و باز قصهی تلخ شکست در جنگی
که خط به خطش از آغاز ننگ بر ننگ است
...
نگفته بودم از اول بهار دلسنگ است؟!
بهار فصل دورنگیست... فصل نیرنگ است...