آشنایی

مجموعه سروده‌های محمد شیاسی

آشنایی

مجموعه سروده‌های محمد شیاسی

شعر احساس است!
گاه احساس حقیقی شاعر
و گاه احساسی فرضی...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
در آینه گذشته‌ی خود را مرور کرد
آیینه را شکست، و از خود عبور کرد...
  • محمد شیاسی

گذشت قصه‌ی وصل و به خویش بالیدن

به خود بدون تو یک لحظه هم نمی‌بالم...

  • محمد شیاسی

قصیده بود... غزل بود... هرچه بود گذشت

تمام آن‌چه برایت دلم سرود گذشت

حکایت من و تو شهره گشت در عالم

اگرچه دیر شد آغاز، اگرچه زود گذشت

  • محمد شیاسی

شاعر که بغض کرد، غزل هم دلش شکست
در مطلعی خلاصه شد و گوشه‌ای نشست...

  • محمد شیاسی

داری خودت به پای خودت پیر می‌شوی
داری اسیر درد و زمین‌گیر می‌شوی

شب‌ها کنار آینه می‌مانی و فقط
محو ِ چروک ِ صورت ِ تصویر می‌شوی

آماده‌ی رسیدن ِ فصل ِ خزان شدی
با سوز ِ سرد ِ حادثه درگیر می‌شوی

بال و پرت شکسته و راه فرار نیست
کم‌کم اسیر پنجه‌ی تقدیر می‌شوی

ای چشمه! اختیار نداری به راه ِ خود
با جبر سوی برکه سرازیر می‌شوی

 

این یک نمایش است که بازیگرش شدی
در متنی و به حاشیه تفسیر می‌شوی


کابوس نیست عمر تو رویای صادق است
کابوس‌وار گرچه تو تعبیر می‌شوی

تنها شدی دوباره خودت با خودت ولی
دیگر خودت هم از خود ِ خود سیر می‌شوی

::

تقصیر ِ تو نبود اگر عاشقش شدی
اما تویی که صاحب ِ تقصیر می‌شوی

  • محمد شیاسی

خوب می‌دانی که دل را طاقت این درد نیست

طاقت ظلمی که چشمان تو بر من کرد نیست

گفته بودی "مرد را دردی اگر باشد خوش است"

آری! اما این دل بی‌صبر من هم مرد نیست

  • محمد شیاسی

حـدیـث آرزومـنـدی، شـنـیـد از آرزومـنـدی

که در بندی چو دل بندی، چه آزادی، چه در بندی

به رخسارش چو دل بستی، در این غوغاگه هستی

از آن پس تا ابد مستی و خرسند است و خرسندی


از سروده‌های قدیمی

  • محمد شیاسی

امروز هوای شهر دل بارانی‌ست

از غرّش ابر غصه، دل طوفانی‎ست

ای آن که دو عالم از تو در حیرانی‎ست

دریاب دلی که در غمت زندانی‎ست

  • محمد شیاسی

از گام‌های پیش و پسم می‌شناسی‌ام؟

یا آن که از نفس‌نفسم می‌شناسی‌ام؟


در جستجوی تو همه‌جا می‌روم، ولی

یعنی اگر به تو برسم می‌شناسی‌ام؟


من بودم و هوای تو، اما تو رفتی و

من ماندم و همان هوسم، می‌شناسی‌ام؟


در تنگنای کوچه‌ی دلتنگی‌ات هنوز

بنگر اسیر در قفسم می‌شناسی‌ام؟


نام آشنای کوی تو بودم، هنوز هم...

تنها بگو - به عشق قسم - می‌شناسی‌ام؟

  • محمد شیاسی
این‌ها کنایه نیست، نماد و اشاره نیست
این سبک ِ اصفهانی ِ پر استعاره نیست

این نظم ِ نغز ِ ناب ِ خراسانی است و بس
انگشت ِ شعر جز به خراسان اشاره نیست

آن‌جا که آفتاب ِ جهانتاب ِ کامیاب
یک ذرّه بیش در بر ِ آن ماهپاره نیست

حکم مقدّر ِ دل ِ من مشهد الرضاست
دل را به جز رضا به قضا راه چاره نیست

قلبی که در فراق ِ حرم پاره پاره بود
نابود و نیست گشت، دگر پاره پاره نیست

ای بی‌قرار! عزم ِ سفر کن به شهر ِ یار
«در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»
  • محمد شیاسی